اسم های ایرانی که به ان ختم میشن
آبادان
خرم و باصفاآبان
آبها، (در گاه شماری) ماه هشتم از سال شمسیآتان
پرتاب کنندهآتجان
کسی که بدن استوار و اندام محکمی دارد.آترابان
نگهبان آتش، پیشوای دینیآدریان
ریشه یونانی ، تلفظآذرکیوان
از موبدان بزرگ شیراز در روزگار حافظآران
نام شهری در دوران باستانآرتان
نام برادر داریوش و پسر ویشتاسپآرژان
ریشه لاتین ، تلفظآرسان
آرشان
به معنی نر، مرد، نام پسر اردشیر دوم پادشاه هخامنشیآرمان
آرزو، حسرت، کمال مطلوب، مراد و خواستهآرمیتان
آریامان
آریان
منسوب به آریا، آریایی؛ م آریا.آژمان
بی زمانآسمان
1- فضای لایتناهی که منظومهها و صورتهای فلکی در آن قرار دارند؛ 2- (اَ...آسیمان
آشیان
لانه و کاشانهآلان
(= الان، اران) [اران/arrān/ = آران، آلان و الان: آر (= آریا) + ان (پسو...آلب ارسلان
شیر شجاع، کنایه از مرد شجاع و نترس، نام یکی از پادشاهان مقتدر سلجوقیآلیشان
آیخان
آیخان (آی + خان) پادشاه ماهآیدان
آیسان
(ترکی ـ فارسی) (آی = ماه + سان (پسوند شباهت))، 1- مثل ماه، همانند ماه،...آیکان
آیکان = آیقان (آی + قان) کسی که خونش مثل ماه شفاف و تمیز است اصیل، نجیبآیهان
آیهان = آیخان (آی + خان) پادشاه ماهاَرتان
راستگو. نام پسر ویشتاسباَردوان
نگهبان درستکاران؛ نام پنج تن از شاهان ایرانی از سلسلهی اشکانیاَرسلان
شیر، شیر درنده، اسد؛ از نامهای خاص ترکی؛ مرد شجاع و دلیر.اَرشان
نام نیای داریوش بزرگاَفشان
1- افشاننده، پریشان، پراکنده، پاشان، ریزنده، آشفته و پریشان چنان که زل...اَگومان
بی گمانائلمان
سنبل کشور و ملت، مانند مردماحسان
بخشش، مهرورزی، نکوکاری، نکویی، نیکیاردلان
از واژه ارد ایرانی استاردوان
نگهبان درستکارانارسلان
(ترکی) 1ارسمان
نام پهلوانی در کتاب سیرت جلال الدین

خرم و باصفاآبان

آبها، (در گاه شماری) ماه هشتم از سال شمسیآتان

پرتاب کنندهآتجان

کسی که بدن استوار و اندام محکمی دارد.آترابان

نگهبان آتش، پیشوای دینیآدریان

ریشه یونانی ، تلفظآذرکیوان

از موبدان بزرگ شیراز در روزگار حافظآران

نام شهری در دوران باستانآرتان

نام برادر داریوش و پسر ویشتاسپآرژان

ریشه لاتین ، تلفظآرسان

آرشان

به معنی نر، مرد، نام پسر اردشیر دوم پادشاه هخامنشیآرمان

آرزو، حسرت، کمال مطلوب، مراد و خواستهآرمیتان

آریامان

آریان

منسوب به آریا، آریایی؛ م آریا.آژمان

بی زمانآسمان

1- فضای لایتناهی که منظومهها و صورتهای فلکی در آن قرار دارند؛ 2- (اَ...آسیمان

آشیان

لانه و کاشانهآلان

(= الان، اران) [اران/arrān/ = آران، آلان و الان: آر (= آریا) + ان (پسو...آلب ارسلان

شیر شجاع، کنایه از مرد شجاع و نترس، نام یکی از پادشاهان مقتدر سلجوقیآلیشان

آیخان

آیخان (آی + خان) پادشاه ماهآیدان

آیسان

(ترکی ـ فارسی) (آی = ماه + سان (پسوند شباهت))، 1- مثل ماه، همانند ماه،...آیکان

آیکان = آیقان (آی + قان) کسی که خونش مثل ماه شفاف و تمیز است اصیل، نجیبآیهان

آیهان = آیخان (آی + خان) پادشاه ماهاَرتان

راستگو. نام پسر ویشتاسباَردوان

نگهبان درستکاران؛ نام پنج تن از شاهان ایرانی از سلسلهی اشکانیاَرسلان

شیر، شیر درنده، اسد؛ از نامهای خاص ترکی؛ مرد شجاع و دلیر.اَرشان

نام نیای داریوش بزرگاَفشان

1- افشاننده، پریشان، پراکنده، پاشان، ریزنده، آشفته و پریشان چنان که زل...اَگومان

بی گمانائلمان

سنبل کشور و ملت، مانند مردماحسان

بخشش، مهرورزی، نکوکاری، نکویی، نیکیاردلان

از واژه ارد ایرانی استاردوان

نگهبان درستکارانارسلان

(ترکی) 1ارسمان

نام پهلوانی در کتاب سیرت جلال الدین