اسم های ایرانی که به مه ختم میشن
آپامه
خوشرنگ و آبآرامه
منسوب به آرام م آرام.اُسامه
دلیر و شجاعام سلمه
(عربی) (اَعلام) 1) [حدود سال 60 هجری] نام یکی از همسران پیامبر اسلام(ص...برسومه
برسم، شاخههای گیاهبهکامه
ترمه
نوعی پارچه (قیمتی) از جنس کرک، پشم، یا ابریشمچامه
شعر، شعری که با آواز خوانده میشود.چرمه
اسب به ویژه اسب سفیدرنگچشمه
مکانی که آب زیرزمینی در آنجا به طور طبیعی در سطح زمین ظاهر میشود.چکامه
شعر به ویژه قصیده.حاتمه
مؤنث حاتم به معنی حاکم، قاضی، داورحکیمه
مؤنث حکیم، زن حکیم و دانشمندحلیمه
مؤنث حلیم، زن خویشتن دار، صبور و با تحمل، دختر بردبارخرمه
نام همسر مزدک، گیاهی است مانند لوبیاراحمه
(عربی) (مؤنث راحم) به معنی رحمت آورنده و دل سوزاننده.رحیمه
(عربی) (مؤنث رحیم)، ( رحیم.ردیمه
نام زن کمبوجیه و دختر هوتنزمزمه
صدای حرف زدن آهسته، صدای آواز خواندن آهستهسالمه
سالومه
(عبری) (اَعلام) زوجهی زبدی و مادر یعقوب کبیر و یوحنای انجیلی.سامه
عهد، پیمان، جای امن و امان، پناه، مأمنسرمه
مخلوطی از کانههای آنتیموان که سیاه رنگ است و از آن برای آرایش چشم استفاده میشود، (به مجاز) سیاهی، تاریکیسلامه
(عربی) (اَعلام) سلامه یا سلافه مشهور به شهربانو دختر یزدجرد ابن شهریار...سلیمه
(عربی) (مؤنث سلیم)، ( سلیم. 1- ، 2- و 3-شادکامه
کامروا، خوشحال، شادمانشمامه
(عربی) 1- (در قدیم) رایحه و بوی خوش؛ 2- گلولهی خوشبو، دستنبو؛ 3- (به م...شمه
(عربی، شَمَّة) (در قدیم) بوی خوش.شمیمه
(عربی) (در قدیم) بوی خوش.صائمه
(عربی) (مؤنث صائم) (در قدیم) آنکه روزه میگیرد، روزهگیر، روزهدار.صمیمه
(عربی) (مؤنث صَمیم) 1- صمیمی؛ 2- خالص، ناب؛ 3- اصیل.عاصمه
(عربی) (مؤنث عاصِم). ( عاصِم. 1- .عالمه
(عربی) (مؤنث عالم) دانشمند (زن)، آگاه.عظیمه
(عربی) (مؤنث عظیم)، ( عظیم.علیمه
(عربی) (مؤنث علیم)، ( علیم.فاطمه
زني كه فرزند خود را از شير باز گرفته استفاطمه معصومه
(عربی) 1- از نامهای مرکب، ا فاطمه و معصومه؛ 2- فاطمهی بیگناه و پاک.فهامه
(عربی) (مؤنث فَهام)، فَهام.فهیمه
(عربی) (مؤنث فهیم)، فهیم.کاظمه
(عربی) (مؤنث کاظم)، ( کاظم.

خوشرنگ و آبآرامه

منسوب به آرام م آرام.اُسامه

دلیر و شجاعام سلمه

(عربی) (اَعلام) 1) [حدود سال 60 هجری] نام یکی از همسران پیامبر اسلام(ص...برسومه

برسم، شاخههای گیاهبهکامه

ترمه

نوعی پارچه (قیمتی) از جنس کرک، پشم، یا ابریشمچامه

شعر، شعری که با آواز خوانده میشود.چرمه

اسب به ویژه اسب سفیدرنگچشمه

مکانی که آب زیرزمینی در آنجا به طور طبیعی در سطح زمین ظاهر میشود.چکامه

شعر به ویژه قصیده.حاتمه

مؤنث حاتم به معنی حاکم، قاضی، داورحکیمه

مؤنث حکیم، زن حکیم و دانشمندحلیمه

مؤنث حلیم، زن خویشتن دار، صبور و با تحمل، دختر بردبارخرمه

نام همسر مزدک، گیاهی است مانند لوبیاراحمه

(عربی) (مؤنث راحم) به معنی رحمت آورنده و دل سوزاننده.رحیمه

(عربی) (مؤنث رحیم)، ( رحیم.ردیمه

نام زن کمبوجیه و دختر هوتنزمزمه

صدای حرف زدن آهسته، صدای آواز خواندن آهستهسالمه

سالومه

(عبری) (اَعلام) زوجهی زبدی و مادر یعقوب کبیر و یوحنای انجیلی.سامه

عهد، پیمان، جای امن و امان، پناه، مأمنسرمه

مخلوطی از کانههای آنتیموان که سیاه رنگ است و از آن برای آرایش چشم استفاده میشود، (به مجاز) سیاهی، تاریکیسلامه

(عربی) (اَعلام) سلامه یا سلافه مشهور به شهربانو دختر یزدجرد ابن شهریار...سلیمه

(عربی) (مؤنث سلیم)، ( سلیم. 1- ، 2- و 3-شادکامه

کامروا، خوشحال، شادمانشمامه

(عربی) 1- (در قدیم) رایحه و بوی خوش؛ 2- گلولهی خوشبو، دستنبو؛ 3- (به م...شمه

(عربی، شَمَّة) (در قدیم) بوی خوش.شمیمه

(عربی) (در قدیم) بوی خوش.صائمه

(عربی) (مؤنث صائم) (در قدیم) آنکه روزه میگیرد، روزهگیر، روزهدار.صمیمه

(عربی) (مؤنث صَمیم) 1- صمیمی؛ 2- خالص، ناب؛ 3- اصیل.عاصمه

(عربی) (مؤنث عاصِم). ( عاصِم. 1- .عالمه

(عربی) (مؤنث عالم) دانشمند (زن)، آگاه.عظیمه

(عربی) (مؤنث عظیم)، ( عظیم.علیمه

(عربی) (مؤنث علیم)، ( علیم.فاطمه

زني كه فرزند خود را از شير باز گرفته استفاطمه معصومه

(عربی) 1- از نامهای مرکب، ا فاطمه و معصومه؛ 2- فاطمهی بیگناه و پاک.فهامه

(عربی) (مؤنث فَهام)، فَهام.فهیمه

(عربی) (مؤنث فهیم)، فهیم.کاظمه

(عربی) (مؤنث کاظم)، ( کاظم.