اسم های ایرانی که با سا شروع میشن
سابرینا
سابو
هاله، خرمن ماهساتکین
ساتگین، پیاله بزرگی که با آن شراب میخوردهاند، شراب، محبوب، مطلوبساتی
در مصر باستان، نام فرشته نگهبان ارواحساتیا
از نامهای باستانیساتیار
از نامهای زرتشتی که گونهی دیگر آن به نظر میرسد سادیار باشد، نام یکی از سرداران داریوش.ساتین
محبوب و دوست داشتنیساجد
(عربی) (در قدیم) آن که سجده میکند، سجده کننده.ساجده
(عربی) (مؤنث ساجد)، ( ساجد.ساچلی
(ترکی) دارای موهای بلند و پرپشت، گیسو بلند.ساحل
(عربی) (در جغرافیا) زمینی که در کنار دریا یا دریاچه یا رودی بزرگ واقع ...ساحله
(عربی ـ فارسی) (ساحل + ه (پسوند نسبت))، منسوب به ساحل ( ساحل.سارا
(عبری) 1- خالص، بیآمیختگی؛ 2- (اَعلام) نام زن حضرت ابراهیم(ع) و مادر اسحاق (ع)ساران
1- (در قدیم) آغاز، ابتدا؛ 2- سر.سارای
(عبری) (= ساره و سارا)، ( ساره و سارا. 1-سارگل
گل زردسارنگ
نام پرندههای کوچک به رنگ سیاه، سار، ساری؛ گوشه ای در آواز ابوعطا؛ نام سازی مثل کمانچهسارنیا
خالص، پاک، منزه، بانوی بی ریا، دختر پاکدامنسارو
1- (= ساروک) نام پرنده ای سیاه رنگ در هندوستان که مانند طوطی سخن گو م...ساره
(عبری) (= سارا، سارای)؛ 1- امیرهی من؛ 2- (اَعلام) زوجهی ابراهیم خلیل(ع...ساریان
نام روستایی در نزدیکی مشهدسارینا
خالص، پاکساریه
(عربی) 1- ابری که در شب آید؛ 2- (اَعلام) نام یکی از دختران امام موسی ک...سازگار
1- دارای گرایش به همراهی و همکاری با دیگران، هماهنگ، موافق؛ 2- ملایم ط...ساسان
نام پدر بزرگ اردشیر بابکانساشا
ساعد
(عربی) 1- (در قدیم) (به مجاز)، مساعدت کننده، مددکار؛ 2- (در تصوف) نزد ...ساعده
(عربی) 1- (مفرد سواعد) شاخه فرعی، شاخابه، مجاری آب که به رودخانه یا در...ساغر
(معرب) 1- ظرفی که در آن شراب مینوشند، جام شراب؛ 2- (در قدیم) (به مجاز)...ساقی
(عربی) 1- آن که شراب در پیاله میریزد و به دیگری میدهد؛ 2- (در قدیم) (ب...ساکو
(کردی) 1- کوه بدون گیاه؛ 2- ساده و بی آلایش؛ 3- یکسان و یکنواخت.سالار
پدر زال، پسر نریمانسالم
(عربی) 1- فاقد بیماری جسمی یا روحی؛ 2- بدون عیب یا خرابی، بدون آلودگی؛...سالمه
سالومه
(عبری) (اَعلام) زوجهی زبدی و مادر یعقوب کبیر و یوحنای انجیلی.سالی
بی غم و سرخوش، سالمند و دارای عمر طولانی، نام روستایی حوالی خرم آبادسالینا
سال + ین (پسوند نسبت) + ا (پسوند نسبت)، منسوب به سالسام
بهدینی از خاندان گرشاسبسامان
نام بزرگ زاده بلخسامر
افسانه گوینده، افسانه گویندگان.

سابو

هاله، خرمن ماهساتکین

ساتگین، پیاله بزرگی که با آن شراب میخوردهاند، شراب، محبوب، مطلوبساتی

در مصر باستان، نام فرشته نگهبان ارواحساتیا

از نامهای باستانیساتیار

از نامهای زرتشتی که گونهی دیگر آن به نظر میرسد سادیار باشد، نام یکی از سرداران داریوش.ساتین

محبوب و دوست داشتنیساجد

(عربی) (در قدیم) آن که سجده میکند، سجده کننده.ساجده

(عربی) (مؤنث ساجد)، ( ساجد.ساچلی

(ترکی) دارای موهای بلند و پرپشت، گیسو بلند.ساحل

(عربی) (در جغرافیا) زمینی که در کنار دریا یا دریاچه یا رودی بزرگ واقع ...ساحله

(عربی ـ فارسی) (ساحل + ه (پسوند نسبت))، منسوب به ساحل ( ساحل.سارا

(عبری) 1- خالص، بیآمیختگی؛ 2- (اَعلام) نام زن حضرت ابراهیم(ع) و مادر اسحاق (ع)ساران

1- (در قدیم) آغاز، ابتدا؛ 2- سر.سارای

(عبری) (= ساره و سارا)، ( ساره و سارا. 1-سارگل

گل زردسارنگ

نام پرندههای کوچک به رنگ سیاه، سار، ساری؛ گوشه ای در آواز ابوعطا؛ نام سازی مثل کمانچهسارنیا

خالص، پاک، منزه، بانوی بی ریا، دختر پاکدامنسارو

1- (= ساروک) نام پرنده ای سیاه رنگ در هندوستان که مانند طوطی سخن گو م...ساره

(عبری) (= سارا، سارای)؛ 1- امیرهی من؛ 2- (اَعلام) زوجهی ابراهیم خلیل(ع...ساریان

نام روستایی در نزدیکی مشهدسارینا

خالص، پاکساریه

(عربی) 1- ابری که در شب آید؛ 2- (اَعلام) نام یکی از دختران امام موسی ک...سازگار

1- دارای گرایش به همراهی و همکاری با دیگران، هماهنگ، موافق؛ 2- ملایم ط...ساسان

نام پدر بزرگ اردشیر بابکانساشا

ساعد

(عربی) 1- (در قدیم) (به مجاز)، مساعدت کننده، مددکار؛ 2- (در تصوف) نزد ...ساعده

(عربی) 1- (مفرد سواعد) شاخه فرعی، شاخابه، مجاری آب که به رودخانه یا در...ساغر

(معرب) 1- ظرفی که در آن شراب مینوشند، جام شراب؛ 2- (در قدیم) (به مجاز)...ساقی

(عربی) 1- آن که شراب در پیاله میریزد و به دیگری میدهد؛ 2- (در قدیم) (ب...ساکو

(کردی) 1- کوه بدون گیاه؛ 2- ساده و بی آلایش؛ 3- یکسان و یکنواخت.سالار

پدر زال، پسر نریمانسالم

(عربی) 1- فاقد بیماری جسمی یا روحی؛ 2- بدون عیب یا خرابی، بدون آلودگی؛...سالمه

سالومه

(عبری) (اَعلام) زوجهی زبدی و مادر یعقوب کبیر و یوحنای انجیلی.سالی

بی غم و سرخوش، سالمند و دارای عمر طولانی، نام روستایی حوالی خرم آبادسالینا

سال + ین (پسوند نسبت) + ا (پسوند نسبت)، منسوب به سالسام

بهدینی از خاندان گرشاسبسامان

نام بزرگ زاده بلخسامر

افسانه گوینده، افسانه گویندگان.